فارسی   English   عربي    
اخبارکتابویژهویژه فرانسه

کتابی در مورد جزئیات تکان‌دهنده‌ای از اقدامات سازمان تروریستی فرانسوی OAS

انجمن دفاع از قربانیان تروریسم – کشور فرانسه به عنوان یک نیروی استعماری، سالها بر مردم الجزایر حکومت نمود. مبارزات استقلال طلبانه مردم الجزایر از دو جهت سرکوب می شد: دولت فرانسه و نیروهای نظامی تروریست فرانسوی. پس از روی کار آمدن ژنرال دوگل، دولت فرانسه تلاش داشت تا از این ماجرا خارج شود اما نیروهای نظامی تروریست فرانسوی دست بردار نبودند.

 

 

کتابی با عنوان “کماندو دلتا: اعترافات یک مامور OAS” با موضوع اقدامات تروریستی یک گروه از نظامیان فرانسوی در الجزایر با نام سازمان ارتش سری (OAS) در سال 2021 توسط فردی با نام مستعار “ادوند فریسه (Edmond Fraysse)” منتشر شده است. سفیان خباشی، در گزارشی در سایت theafricareport.com به معرفی و بررسی این کتاب پرداخته است. نکته قابل توجه در این گزارش، ترجمه از متن کتابی است که در حال حاضر به زبان فرانسوی در دسترس مخاطبان قرار دارد.

در این گزارش می خوانیم، نویسنده کتاب «کماندو دلتا: اعترافات یک مأمور OAS [» در سال ۱۹۳۹ در فاس، مراکش متولد شده است. وی با نام مستعار ادموند فریس می‌نویسد و می‌گوید که «در همان مدارس اعراب درس خوانده» و «با آداب و رسوم آنها آشنا بوده است». برای این مأمور سابق شبه‌نظامی با انگیزه بالا، میهن‌پرستی الهام گرفته از حکومت لویی فیلیپ اول، پادشاه فرانسه، و انقلاب ۱۸۴۸، که در آن زمان اجدادش به الجزایر فرستاده شدند، بر تمام ملاحظات اخلاقی غلبه داشت.

فریسه که از مزایای استعمار و نیاز مبرم به حفظ الجزایر تحت حاکمیت فرانسه آگاه بود، در ۲۱ سالگی، درست پس از اتمام آموزش‌های اولیه در هجدهمین واحد پیاده‌نظام هوابرد، به صفوف OAS پیوست. فریسه که اکنون (2021) ۸۲ ساله است، زحمت انتشار خاطراتی را به جان خریده است که در آن تجربیات خود را فهرست کرده و تلاش می‌کند روایت را حول محور راست افراطی بودن این گروه تغییر دهد و در عین حال خوانندگان را به طور مؤثر به دنیای خود بکشاند.

فقدان پشیمانی او در بازگویی قتل‌هایی که مرتکب شده و از بیان هیچ جزئیات بیمارگونه‌ای دریغ نمی‌کند، مشهود است. فریسه در کتابش می‌نویسد: «تا به امروز به کاری که انجام داده‌ام افتخار می‌کنم.» به نظر نمی‌رسد که او برخی از اعمال خود، از جمله قتل یکی از شاهدان یکی از جنایاتش، را به عنوان اقدامات تروریستی آشکار بداند.

سازمان ارتش سری (OAS) در ۱۱ فوریه ۱۹۶۱ توسط تعدادی از ژنرال‌ها، سروان‌ها و سرهنگ‌های ارتش فرانسه تأسیس شد. این افراد که زمانی از تحسین‌کنندگان سرسخت ژنرال شارل دوگل بودند، پس از آنکه او از تعهد دولت برای جلوگیری از استقلال الجزایر دست کشید، او را خائن به کشورش دانستند.

فریسه که به دلیل مشارکتش در حملات و سایر اقدامات خشونت‌آمیز مورد توجه قرار گرفته بود، درOAS  ثبت نام کرد. وی این سازمان را «نیروی شبه‌نظامی متخصص در قتل فراقضایی افرادی که اروپایی‌های الجزایری را به وحشت می‌انداختند» توصیف می‌کند. در آن زمان، یک جنگ زیرزمینی شدید بین جبهه آزادی‌بخش ملی طرفدار استقلال (FLN) و هواداران الجزایر فرانسوی در جریان بود که در آن قتل‌های هدفمند بر سایر انواع حملات اولویت پیدا می‌کرد.

نویسنده در سراسر کتابش، با تکرار ترس‌پراکنی‌های مکرر راست‌گرایان افراطی فرانسه در مورد جامعه مسلمانان این کشور، از اسلام به عنوان دینی ذاتاً جنگ‌طلب یاد می‌کند که مصمم به پیروزی بر غرب است. در ادامه، گزیده‌هایی از ترجمه این کتاب را خواهید خواند که روشن می‌کند چه چیزی باعث شد تعدادی از رهبران نظامی فرانسه به زندگی مخفی روی آورند و در خاک الجزایر مرتکب اقدامات تروریستی شوند.

انگیزه‌های اساسی

«ما کم‌کم متوجه شدیم که دولت فرانسه قادر به خنثی کردن هر حمله تروریستی در نطفه نیست. آن اولین لحظه‌ای بود که جرقه‌ای در ذهنم زده شد. بی‌توجهی یا ناتوانی سرویس‌های مخفی ما تنها به احساس ترس و ناامنی که در میان اروپایی‌های الجزایری رواج داشت، افزود. این ترس زمینه مساعدی را برای آدمکش‌های FLN فراهم کرد، که کاملاً از تأثیر فزاینده و روحیه‌شکن اقدامات خود بر این بخش خاص از جامعه آگاه بودند.»

«ناامیدی به تدریج جای خود را به خشم و عصبانیت داد. بخش بزرگی از مردم که از شکست دولت در اتخاذ تدابیر جنگی و تضمین امنیت ما شوکه و نگران شده بودند، رادیکال‌تر شدند. چرا سرزمین اصلی فرانسه تمام منابع مادی و انسانی خود را برای مقابله با تهدید تروریستی به کار نگرفت؟ (…)»

« برخی از برادران نظامی ما، ژنرال‌ها و سرهنگ‌ها، از قبل دریافته بودند که دوران سختی در پیش است. اینها دوراندیشان واقعی بودند که می‌دانستند سرزمین اصلی فرانسه می‌تواند در نهایت بهای سنگینی را برای فرهنگ بی‌تفاوتی، خوش‌بینی ساده‌لوحانه و مدارا، علاوه بر اتحادهای سیاسی گاه غافلگیرکننده‌ای که در پاریس شکل می‌گیرند، بپردازد.»

«  من اولین نفری بودم که وارد فروشگاه شدم. پیراهنم را بالا زدم تا اسلحه‌ام را بردارم. هدف برگشت و متوجه شد که جانش در خطر است، اما دیگر خیلی دیر شده بود.»

«از نظر من، رویکرد اتخاذ شده توسط مقامات فرانسوی، چاره‌ای جز به دست گرفتن سرنوشت خود برای غیرنظامیان باقی نگذاشت. ناتوانی دولت در انجام اقدامات فوری علیه تروریست‌ها، در زمانی که نشانه‌های متعددی حاکی از وقوع خشونت جدید در افق بود، باعث فعالیت ما شد. (…) آنچه من و تعداد بی‌شماری دیگر را برانگیخت، عدم اقدام فرانسه بود که ما آن را بزدلی تفسیر کردیم.»

«همچنان که نگرانی اروپایی‌های الجزایری از دولت به طور تصاعدی افزایش می‌یافت، ما به این باور رسیدیم که تشکیل یک جنبش مقاومت، اگر نگوییم وظیفه، حق ماست. آیا ما حق دفاع از خود را نداشتیم؟ (…) ما دلیل مشروع فزاینده‌ای برای به دست گرفتن امور داشتیم و با توجه به کوتاهی دولت در انجام وظیفه، خود را موظف به حفاظت از جامعه‌مان کردیم.»

 

روایتی از یک قتل هدفمند

«یکی از رهبران عالی‌رتبه‌ی FLN که به خاطر مهارت‌های مؤثرش در جمع‌آوری کمک‌های مالی شناخته می‌شد، مرتباً در شهر کنستانتین در شمال شرقی دیده می‌شد. (…) عبدل، که به زودی اولین هدف ما بود، مردی چاق با قد حدود ۱.۷ متر و کلاه کاسکت بود. او صاحب یک مغازه‌ی خواربارفروشی در امتداد خیابان باریکی در خیابان کارامان بود.»

« در روز بزرگ، در حالی که لباس شخصی پوشیده بودم و دو کلاه نقابدار در دسترسم بود، اسلحه‌ام را بین کمربند و شلوارم گذاشتم، پیراهن یقه‌دارم را پایین کشیدم و زیپ کاپشن چرمی‌ام را بالا کشیدم. (…) در حالی که ماشینمان را در یک خیابان فرعی پارک کرده بودیم، مدام نقشه را در ذهنم مرور می‌کردم. وقتی کلاه نقابدارم را به درستی پوشیدم، اولین نفری بودم که وارد فروشگاه شدم. پیراهنم را بالا زدم تا اسلحه‌ام را بگیرم. هدف برگشت و متوجه شد که جانش در خطر است، اما دیگر خیلی دیر شده بود. اولین گلوله از شقیقه‌اش گذشت و صورتش در واکنش به این اتفاق به طرز عجیبی در هم رفت.»

« تا آن زمان، همه چیز طبق نقشه پیش رفته بود، اما معلوم شد که او تنها نبوده است. مرد دیگری که از صحنه خونین گیج و برای لحظه‌ای فلج شده بود، سعی کرد با عجله به جای امنی برود. در یک تصمیم آنی، او را بیرون آوردم، چون می‌دانستم که او، به عنوان شاهد، می‌تواند بعداً در جریان تحقیقات پلیس برای ما دردسر جدی ایجاد کند.»

«بدون اینکه تردید کنم یا وقت گرانبهایم را تلف کنم، قبل از اینکه بتواند فرار کند، به دنبالش دویدم و گلوله‌ای به پیشانی‌اش شلیک کردم. چشمان برآمده‌اش به طرز عجیبی به من خیره شده بود و به نظر می‌رسید سرش روی شانه‌هایش افتاده است. تلو تلو خورد، پاهایش خم شد و سپس با تکان شدیدی به زمین افتاد. (…) نیازی به تیر خلاص نبود، زیرا با یک نگاه می‌توانستم ببینم که اولین شلیکم هر دو مرد را از پا درآورده است.»

نگاهی به محتوای کتاب مشخص می کند که ما با یک سازمان تروریستی فرانسوی و تحت نظارت دولت فرانسه روبرو هستیم. سازمانی که با حمایت افسران ارتش فرانسه اداره شده و به راه خود ادامه می دهد. البته این کتاب به گونه ای نوشته شده که این اقدامات تروریستی را در قالب سرخوردگی از بی عملی دولت فرانسه در قبال انقلاب استقلال الجزایریان توجیه نماید. اما با کمترین اطلاعاتی از وضعیت نیروهای استعماری می توان فهمید که این نیروها، تروریست‌های ابزاری برای اهداف استعماری فرانسه در الجزایر بوده اند. این نیروهای تروریستی ابزاری و دولت فرانسه، پس از مواجهه با قدرت مردمی انقلاب الجزایر، و ناتوان از اجرای سیاست های خود، به جبر تاریخی تن داده و از این کشور خارج شدند. سرنوشتی که برای تمامی نیروهای استعماری در قرن بیستم رخ داد.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا