مسعود رجوی، مهره ساختارهای امنیتی نظام سلطه
تحریریه انجمن دفاع از قربانیان تروریسم - هیچ گروه تروریستی نمیتواند بدون دریافت مساعدتهای اطلاعاتی و لجستیکی از ساختارهای امنیتی دولت ها در جهان دوام بیاورد و مستقل دانستن این گروه ها، بزرگترین دروغ در عرصه سیاست است. همه گروه های تروریستی به دولتی مدعی در جهان وابسته هستند و گروه های تروریستی که این وابستگی را ندارند به تدریج از صحنه خارج می شوند. گروه تروریستی بادرماینهف در آلمان و بریگاد سرخ در ایتالیا نمونه های واضحی از این اتفاق هستند که با گذشت زمان و با از بین رفتن حمایت های پیدا و پنهان از آن ها به تاریخ پیوستند.
در این میان نقش رهبران یک سازمان تروریستی، اهمیت بسزایی پیدا می کند. رهبران گروه های تروریستی دارای شخصیت های پیچیده ای هستند. آن ها باید بتوانند همه را فریب دهند، یعنی آنقدر ماهر باشند که بتوانند در درون گروه تروریستی و میان اعضای خود، یا شاید بهتر است بگوئیم میان گرگ ها، نوعی از همبستگی ایجاد نمایند و در عین حال قادر به ایجاد ائتلاف با صاحبان تصمیم گیری در سیاست بین المللی را داشته باشند. به همین دلیل، رهبران گروه های تروریستی صندوقچه اسرار سیاست های منطقه ای و بین المللی هستند و دستیابی به آنها می تواند بسیاری از حقایق پشت پرده را نمایان سازد. امری که هیچ گاه اتفاق نمی افتد.
به عنوان نمونه، اسامه بن لادن، رهبر گروه تروریستی القاعده، چندین بار کشته شد!. دولت ایالات متحده در زمانهای مختلف اعلام کرد که وی را کشته است. این در حالی است که بر اساس اسناد منتشره دولت امریکا، در زمان حمله این کشور به افغانستان، بن لادن در کوه های تورابورا در دام افتاده بود، اما نیروهای ویژه امریکایی به وی مهلت فرار دادند و در نهایت دردولت اوباما بود که خبر کشته شدن وی اعلام شد. اما امریکا اعلام کرد که جسد وی را به آب های اقیانوس انداخته و موجب بروز این تردید شد که احتمالا بن لادن اصلی کشته نشده و باز هم خبری دروغین از کشته شدنش منتشر شد.
مسعود رجوی، رهبر گروه تروریستی منافقین، نیز در همین پازل قرار می گیرد. اهمیت وی زمانی دوچندان می شود که بدانیم گروه تروریستی منافقین بیش از 50 سال است که دوام آورده و این نشان دهنده وجود حمایت ها و ارتباطات با ساختارهای امنیتی دولت های منطقه و بین المللی است.
مسعود رجوی کیست؟
مسعود رجوی در ۲۷ مرداد ۱۳۲۷ در طبس به دنیا آمد. وی از اعضای مرکزی سازمان مجاهدین خلق در دهه آخر حکومت پهلوی بود. رجوی فارغالتحصیل حقوق سیاسی از دانشگاه تهران است. وی در سال ۱۳۴۶ به عضویت گروه تروریستی مجاهدین خلق درآمد و در شهریور ۱۳۵۰ توسط ساواک در تهران دستگیر و همزمان با اوجگیری انقلاب در ۳۰ دی ۱۳۵۷ به همراه آخرین گروه از زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. مسعود رجوی پس از انقلاب با وجود افرادی مانند موسی خیابانی در ساختار منافقین، توانست خود را به عنوان چهره اصلی این جریان معرفی نماید.
اولین اقدام وی علیه جمهوری اسلامی، عدم شرکت در رفراندوم قانون اساسی بود. وی به همراهی حزب توده، از رای به قانون اساسی جمهوری اسلامی امتناع نمود. در سالهای بعد، تلاش نمود تا در انتخابات مجلس شرکت نماید اما با عدم موفقیت در کسب آراء کافی، از رسیدن به کرسی مجلس ناکام ماند. در ادامه فعالیت های سیاسی، تلاش نمود تا در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نماید، اما به دلیل آنکه به قانون اساسی رای نداده بود، صلاحیت وی برای کاندیداتوری تایید نشد. در ماههای بعدی و با انتخاب ابوالحسن بنی صدر به ریاست جمهوری، وی تلاش نمود تا با نزدیکی به بنی صدر، به مراکز اصلی قدرت نزدیک گردد. اما با برکناری بنی صدر از ریاست جمهوری در خرداد 1360، مسعود رجوی، بار دیگر برای رسیدن به مقامات عالی در جمهوری اسلامی ناکام ماند.
پس از این ناکامی های پی در پی در کسب قدرت بود که وی و گروهک نفاق به سمت مقابله مستقیم با جمهوری اسلامی پیش رفتند. پس از اعلام جنگ مسلحانه علیه جمهوری اسلامی در خرداد 1360 از سوی گروه تروریستی منافقین و اقدامات تروریستی مانند انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر ماه و انفجار دفتر نخست وزیر در هشتم شهریور 1360، عملا راه گروه نفاق از جریان سیاست در جمهوری اسلامی جدا شده و مسعود رجوی با فرار به فرانسه، به عنصری تروریستی و مخالف آرامش ملت ایران تبدیل شد که تاکنون نیز ادامه دارد.
نگاهی به اتفاقات و چرخش های مهم در زندگی مسعود رجوی می تواند بخشی از معمای حضور وی در سیاست ایران را به خوبی به نمایش بگذارد.
مسعود رجوی، قدرت طلبی فاسد
در خاطرات یکی از زندانیان هم بند مسعود رجوی می خوانیم[1]، یکی از اشخاصی که به جرم حمل مواد مخدر بازداشت میشود و به سلول مسعود رجوی برده میشود. وی میگوید: وقتی وارد سلول شدم دیدم یک نفر دستمالی به سرش بسته و دو تا پتو رویش کشیده و مقداری کتاب نیز در سلول است، از من پرسید که مرا میشناسی؟ گفتم: نه. با اصرار میگفت مرا نمیشناسی؟ من مسعود رجوی هستم و چطور راجع به من هیچ چیزی نشنیدهای؟ در جوابش گفتم مگر تو قاچاق بزرگی انجام دادهای و یا قاتل مشهوری هستی که من باید تو را بشناسم. مسعود رفت زیر پتو و گفت بعدآ مرا خواهی شناخت!
تمامی شواهد و قرائن پیرامون اقدامات مسعود رجوی نشان می دهد که وی به دنبال شناخته شدن و کسب قدرت بوده است. تلاش های مداوم وی برای ورود به جرگه انتخابات در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی و ناکامی های پی در پی در کسب آراء مردمی، داغی بر وی نهاد که می توان این نتیجه را گرفت که تمام جنایت های وی در حق مردم ایران به دلیل انتقام گیری از ملت ایران و عدم اقبال آنها به وی در انتخابات متعدد بوده است.
وی در اولین انتخابات ریاست جمهوری ایران در سال 1358 اعلام نمود[2]، “ما با حفظ نقطه نظرهای آرمانی و سیاسی خود در کادر قانون اساسی مصوب اعلام آمادگی کردهایم”. این در حالی است که وی رفراندوم قانون اساسی را تحریم نموده بود و وارد انتخاباتی شده بود که با قانون اساسی اش مخالف بود!. و در زمان انتخابات ریاست جمهوری نیز با وجود همین مخالفت با قانون اساسی خود را در چارچوب آن معرفی می کند. یعنی برای حضور در انتخابات، با امری موافقت می نماید که با آن مخالف بوده است. این به جز قدرت طلبی به هر وسیله ای، معنایی دیگر ندارد.
مسعود رجوی زمانی که از ورود به قدرت ناکام ماند، علیه جمهوری اسلامی اعلان جنگ مسلحانه نمود و خود به پاریس گریخت. در پاریس نیز دست از قدرت طلبی برنداشت و با تشکیل شورایی موهوم به عنوان شورای ملی مقاومت، که با عضویت خود و ابوالحسن بنی صدر و الحاق دیگر گروه ها مانند گروه تروریستی دموکرات کردستان همراه بود، خود را رهبر این شورا معرفی نمود. شورایی که پس از گذشت اندک زمانی به یک شورای یکسویه و یکنفره از گروه تروریستی منافقین تبدیل شد، و بار دیگر نشان داد که مسعود رجوی با تشکیل ائتلافها و گروه های مختلف تنها به دنبال معرفی خود به عنوان رهبر جریانات سیاسی است.
مسعود رجوی این قدرتطلبی و انحصارطلبی را در ساختار گروه تروریستی منافقین نیز تکرار می نماید. در زمان حضور وی در پاریس، خانه تیمی متشکل از همسرش اشرف ربیعی و موسی خیابانی، نفر دوم گروه تروریستی منافقین در آن زمان، لو می رود و هر دو کشته می شوند. شاید این بار نیز می توان ردپای زیاده خواهی های مسعود رجوی برای حذف رقبا را پیدا نمود. در سال 1364، وی با بیان انقلاب ایدئولوژیک، مهدی ابریشمچی، که سابقه حضور و فعالیتی مشابه با مسعود رجوی در گروه منافقین را داشته، وادار به طلاق همسرش، مریم عضدانلو، می نماید تا بدون گذراندن عده شرعی، با ازدواج با مریم، هر نوع مخالفت با خود در گروه را سرکوب نماید. در مقاطع بعدی نیز چندین بار رده های ساختاری گروه تروریستی منافقین از سوی مسعود رجوی ملغی می گردد و رده بندی جدید مسئولان این گروه زیر نظر مسعود رجوی انجام می گیرد.
قدرت طلبی های وی به جایی کشید که حاضر به همکاری با نیروی نظامی مهاجم به خاک سرزمینی محل تولد خود شد. در تمامی رژیم های حقوقی جهان، همکاری با نیروهای مهاجم به خاک سرزمینی مجازاتی مانند اعدام را در پی خواهد داشت. اما مسعود رجوی که در فرانسه جایگاهی برای خود در میان گروه های اپوزیسیون نمی دید، در سال 1365، با ورود به عراق و همکاری با رژیم متجاوز بعث عراق، بیش از پیش به همگان ثابت کرد که برای دستیابی به قدرت به هر اقدام جنایتکارانه ای مبادرت می نماید. جنایاتی که به مردم ایران محدود نبوده و کردهای شمال عراق نیز از جنایتکاری مسعود رجوی در امان نماندند.
مسعود رجوی، علاوه بر اقدامات سخت از جمله قتل و شکنجه و بازی با ساختارهای امنیتی برای حذف رقیب، از روش های نرم برای ایجاد جایگاهی برتر برای خود استفاده می نماید. در همین راستا، وی در عراق نیز با حضور در مراقد متبرک امام معصوم، خود را فردی معتقد معرفی می نماید. استفاده از مفاهیم دینی از سوی مسعود رجوی تا جایی پیش رفت که خود را به عنوان معیار همه چیز معرفی می نمود. مسعود رجوی برای تحریک اعضای خود میگفت: دلتان را به من بدهید و جلو بروید، هرچه دارید بدهید! ثواب و گناهانتان برای من باشد و به هیچ چیز فکر نکنید[3]. پس از شکست منافقین در عملیات مرصاد نیز باز هم به جای آنکه خود و تاکتیک های نظامی اش را زیر سوال ببرد، افراد را دارای علاقه به خانواده معرفی نموده و دستور طلاق اجباری میان مردان و زنان عضو فرقه را صادر و این اقدام را “عبور از تنگه” نامید. به این ترتیب، مسعود رجوی معیاری معصوم و عاری از اشتباه برای خوب و بد و حق و باطل در میان گروه تروریستی منافقین بدل می شود و همه اشتباهات این گروه تروریستی بر گردن رفتارهای اعضایش گذاشته می شود.
اساسا مسعود رجوی با هرگونه انتقاد در قبال اقداماتش مخالفت می نماید و آن را با بدترین پاسخ ها همراه می نماید. ابراهیم خدابنده در مصاحبه ای با دنیای اقتصاد در سال 1398 می گوید[4]: یکی از موارد شاخص همین مهدی افتخاری بود که به فرمانده فتحالله معروف بود. کسی که فرار بنیصدر و رجوی را طراحی کرد و از فرماندهان سازمان بود. او یک سوالاتی داشت سر اینکه چرا به عراق آمدهایم و پایگاههای مردمی را از دست دادهایم؟ بعد به جای مردم ایران، تکیه ما بر روی خارج افتاده است. بلایی به سر او آورده بودند که اصلاً روانی شده بود و اسمش را پاکباخته گذاشتند و کارش باعبانی شده بود. او آنقدر تحت فشار روانی بود که با مورچههای داخل باغچه حرف میزد.
بعدها اعضای جداشده از سازمان منافقین مانند بتول سلطانی، اعلام کردند که مسعود رجوی با ایجاد یک حوض به عنوان حوض رهایی (و احتمالا با الهام از حوض کوثر در اندیشه دینی اسلامی)، زنان فرقه را مجبور به تمکین از نیات شوم می نمود. از آن گذشته، زمانی که مریم رجوی به جرم برنامه ریزی برای اقدام تروریستی بازداشت شد، بسیاری از اعضای گروه منافقین مجبور به خودسوزی شدند تا دولت فرانسه را مجبور به آزادی وی نمایند.
چنین رفتارهایی موجب شد که بسیاری از اندیشمندان متخصص در امور فرقه ها، رفتارهای موجود در گروه تروریستی منافقین را به عنوان رفتارهای فرقه ای شناسایی نمایند. به این معنا، کسانی که در گروه تروریستی منافقین حضور دارند باید تنها و تنها به مسعود رجوی، و در مرتبه بعدی مریم رجوی، وابسته بوده و از هر نوع تعقل در قبال رفتارهای وی خالی باشند.
چنین نتایجی حاصل از ذات قدرتطلب و ذهن فاسد مسعود رجوی است که افراد بسیاری را قربانی خواسته های شیطانی خود نموده است. ذاتی که اعضای گروه تروریستی منافقین را به بند کشیده تا نردبانی برای رسیدن مسعود رجوی و مریم رجوی به خواسته های شوم و قدرتطلبی های بی حد و حصرشان باشد. البته همه این اقدامات بدون وجود ارتباطات با دستگاه های امنیتی منطقه ای و بین المللی میسر نمی باشد.
نشانه های وابستگی: رهایی از اعدام با نامه رئیس ساواک
مسعود رجوی پس از دستگیری در سال 1350، به جرم عضویت در یک گروه خرابکار (عنوانی که در زمان پهلوی به گروه های تروریستی اطلاق میشد)، به اعدام محکوم شد. در خبر منتشره در جراید، اتهامات این گروه موارد زیر عنوان شد: شرکت در توطئه و اقدام علیه رژیم کشور، تشکیل دسته ای با مرام و رویه ضدسلطنت، سرقت هواپیما، جعل اسناد و تهیه و حمل اسلحه غیرمجاز. اما این حکم در ادامه با چالش هایی روبرو شد.
حسین رجوی، پدر مسعود رجوی در نامه ای برای درخواست آزادی پسرش می نویسد: در این شهر غریب پس از تحمل مشقات و بدبختیهای عدیده مطلع شدم که [پسرم] در زندان است، روزنامه لوموند و برخی از جراید سوئیس نوشتند که وی محکوم به اعدام گردیده و نشر اکاذیب مزبور زندگی عادی برادرانش را بکلی دگرگون و ملتهب ساخت تا آنکه پس از چندین ماه سرگردانی موفق شدم او را در زندان قزل قلعه ملاقات کنم و بزنده بودن او حاصل کردم.
در همین نامه به وضوح اشاره می گردد که موضوع اعدام این افراد در جراید اروپایی انعکاس یافته و اخبار به گونه ای منتشر شده که موجب فشار بر رژیم پهلوی شده است. به نظر می رسید که این فشارها از جانب برادر وی با نام کاظم رجوی برنامه ریزی و هماهنگ شد.
در یک تلگراف خیلی محرمانه به تاریخ 25/08/1350 از دستگاه های امنیتی رژیم پهلوی، در این باره می خوانیم: مسعود رجوی که در یک گروه خرابکار فعالیت داشته، اخیرا بازداشت و پرونده وی به مراجع قضائی ارسال گردیده چون مشارالیه یکی از افراد فعال گروه بود در دادگاه به مجازات محکوم خواهد شد، سریعا با برادر وی تماس و ضمن توجیه وی یادآوری گردد که از هرگونه اقدام جنجالی خودداری و چنانچه بمنظور ملاقات با برادرش مایل است به کشور مسافرت نماید تسهیلات لازم جهت وی فراهم گردد.
همانگونه که از این نامه نیز هویدا است، کاظم رجوی، برادر مسعود رجوی با ساواک همکاری مستمر داشته و با این سازمان مرتبط بوده است. وی پس از انقلاب اسلامی در ایران به عنوان نماینده دولت موقت در سازمان ملل در ژنو سوئیس فعالیت می نمود اما پس از مدتی با استعفا، به جرگه مخالفین جمهوری اسلامی پیوسته و عضو شورای ملی مقاومت یا همان گروه تروریستی منافقین شد. جالب آنکه در اردیبهشت 1360 موضوع ربودن اسناد وزارت امور خارجه در خصوص کاظم رجوی جنجال آفرین شد. در گزارش روزنامه جمهوری اسلامی در 31 اردیبهشت 1360 اشاره شده که کاظم رجوی به عنوان عضو افتخاری ساواک، با اسم رمز صفا و 2 شماره کد برای سازمان مذکور فعالیت می کرده و در برابر خدمات انجام شده، ماهیانه هزار مارک دریافت می نموده است.
به هر حال، در سندی از ساواک به تاریخ 25/08/1350، اشاره شده است: با کاظم رجوی ملاقات بنامبرده تاکید گردید از هرگونه اقدام جنجالی خودداری نماید. رجوی ضمن قول در این زمینه نظر به گرفتاری تحصیلی و مالی فعلا قصد عزیمت به تهران را ندارد.
کاظم رجوی در ملاقات با مامور ساواک اعلام می کند که اقدامی انجام نمی دهد. اما چگونه است که به یکباره فعالیت هایش را آنقدر گسترده می کند که نمایندگان مجلس سوئیس هم به ماجرا وارد می شوند. مسلما همکاری های ساواک با کاظم رجوی، جنبه های دیگری نیز داشته و اقدامات بعدی وی نیز با هماهنگی ساواک صورت گرفته است.
در همین راستا، در سایت رسمی منافقین[5] در خصوص کاظم رجوی آمده است: “دکتر کاظم رجوی در 30بهمن سال 50 خبر صدور حکم اعدام مسعود را شنید. چند روز پس از شنیدن خبر، وقتی کورت والدهایم دبیرکل ملل متحد به سویس رفت، دکتر کاظم از او خواست که از شاه لغو حکم اعدام مجاهدین را بخواهد. والدهایم تلفنی به دکتر کاظم رجوی خبر داد که به شاه تلفن زده و از او خواسته است که این حکم را لغو کند. در همان روزها به درخواست دکتر کاظم، دانشجویان در پیرامون پیست اسکی شاه، تراکتهایی را علیه اعدام زندانیان در ایران پخش کردند. کمیسیونهای بینالمللی حقوقدانان، شوراها، کلیساها، سازمانهای گوناگون دفاع از حقوقبشر، همه با نیروی دکتر کاظم، بهکار افتادند. علاوه بر انبوه تلگرامها، با تلاشهای دکتر کاظم دو وکیل سویسی برای دفاع از اعضای مرکزیت مجاهدین به ایران فرستاده شدند”.
از قضا، همه بسیج می شوند تا فردی را از مجازات اعدام نجات دهند. فردی که عضوی از یک گروه تروریستی با سابقه هواپیماربایی بوده است. از سوی دیگر، بر اساس اسناد ساواک، این گروه وابسته به نهضت آزادی هم بوده است. این گروه هم از گروه های مدعی اسلام گرایی بوده و گروه تروریستی منافقین نیز تا سال 1355، از اعلام چرخش ایدئولوژیک خود به مارکسیسم، خودداری می کند. حال چگونه است که عناصر وابسته به کشورهای بلوک غرب در زمان جنگ سرد، که باید از اصول لیبرالیسم و حقوق بشر دفاع کنند، به یکباره هوادار عنصری از یک گروه اسلام گرا و با گرایش های مارکسیستی می شوند؟.
از سوی دیگر، حمایت ها از رهایی مسعود رجوی از مجازات اعدام به بلوک غرب محدود نیست. بلوک شرق نیز تلاش هایی برای رهایی اش از اعدام انجام داد. به گفته احمد میرفندرسکی[6]، سفیر وقت ایران در شوروی، نیکلای پادگورنی، صدر هیئت رئیسه شورای عالی شوروی در آن زمان، در پیامی به محمدرضا شاه از وی خواست تا در مجازات رجوی تخفیف قائل شود و از اعدام وی صرفنظر نماید. البته چنین در خواستی می تواند به دلیل ارتباطات پشت پرده میان گروه تروریستی منافقین و حزب توده و شوروی باشد ولی این خاطره گویی ها، نمی تواند علت اصلی تخفیف مجازات را مخفی نماید.
ماجرا روشن است. در اسناد ساواک اشاره شده که کاظم رجوی در آبان ماه 1350 از موضوع احتمال اعدام برادرش آگاه بوده و تعهد به عدم فعالیت داده، اما سایت منافقین، تاریخ فهم این موضوع را سه ماه بعد و در سی ام بهمن 1350 معرفی می کند. کاملا واضح است که تلاش های کاظم رجوی بمنظور رهایی برادرش از مجازات اعدام، بر اساس برنامه ریزی های پشت پرده امنیتی و برای پوشاندن همکاری های گسترده مسعود رجوی با ساواک و مخفی ماندن علت اصلی تخفیف مجازاتش از اعدام به حبس ابد صورت گرفته است.
در مجموع، علت اصلی رهایی مسعود رجوی از مجازات اعدام، “کمال همکاری” و “همکاریهای صمیمانه” مسعود رجوی با ساواک و نامهنگاری های مسئولان وقت ساواک برای کاهش محکومیت وی است. در سندی از ساواک به تاریخ 08/01/1351، رئیس وقت ساواک، نصیری، درخواست کاهش مجازات مسعود رجوی را می نماید. نصیری در این نامه می نویسد: “نامبرده بالا که از محکومین سازمان باصطلاح آزادیبخش ایران وابسته به جمعیت نهضت آزادی است و در دادگاه تجدید نظر نظامی باعدام محکوم گردیده بعد از دستگیری در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضاء سازمان مکشوفه بعمل آورده و اطلاعاتی که در اختیار گذارده از هر جهت در روشن شدن وضعیت شبکه مزبور موثر و مفید بوده و پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشتگاه همکاریهای صمیمانه ای با مامورین بعمل آورده لذا بنظر این سازمان استحقاق ارفاق و تخفیف در مجازات را دارد”.
در پاراف نامه نیز که به تاریخ 29/01/1351 نوشته شده، اشاره شده که این نامه به رویت محمدرضا پهلوی رسیده و وی دستور داده که با یک درجه تخفیف، حکم اعدام وی به حبس ابد تبدیل گردد.
بر اساس مطالب منتشر شده در سایت منافقین[7]، ردپای این دسیسه مشاهده می شود. مسعود رجوی در دادگاه 27 بهمن ماه 1350 به تخفیف مجازاتش اشاره می کند تا در یک دادگاه علنی، رژیم پهلوی را در عمل انجام شده قرار داده و احتمال هرگونه عهدشکنی را منتفی نماید. وی در دفاعیات خود می گوید: “این دادگاه امشب یا فردا شب تمام میشود. امشب یا فردا شب آخرین شب ماست. بگذارید حرفمان را بزنیم. اگر هم اعدام نشویم لااقل به حبس ابد محکوم خواهیم شد”.
در بخش دیگری از این مطلب نیز می خوانیم، پس از تخفیف مجازات اعدام به حبس ابد، مسعود رجوی در پیامی به تاریخ 3 اردیبهشت 1351 به تحلیل این اتفاق پرداخته و می گوید: “بهدلیل منافع مادی و تبلیغاتی دیکتاتوری حاکم مخصوصاً در خارج از ایران فعلاً از این سعادت جاویدان [مرگ در راه عقیده] محروم شدهام”. این در حالی است که در ادامه همین مطلب آمده است: “در دیماه سال ۵۳ دکتر کاظم مجدداً با خبر شد که مسعود رجوی از زندان قصر به اوین یا کمیته مشترک منتقل شده و اجازه ملاقات هم به خانوادهاش نمیدهند. این خبر برای دکتر زنگ خطری بود. دوباره دست بهکار شد. از طریق ارگانهای حقوقی شخصیتهای سیاسی، نمایندگان مجلس، افشاگری علیه دستگاه ترور شاه را شروع کرد. چند ماه بعد رژیم ۹مجاهد و فدایی را در تپههای اوین تیرباران کرد. بعدها معلوم شد که نام مسعود رجوی هم توسط ساواک در همین لیست قرار داشته اما قبل از اجرا حذف شده است.” . به نظر می رسد، همفکران مسعود رجوی تا سال 1353 هم نتوانستند علت رهایی وی از اعدام را درک نمایند و رژیم پهلوی مجبور به انجام چنین مانورهایی شده است.
جالب آنجاست که تنها اعدام مسعود رجوی برای رژیم پهلوی تبعات تبلیغاتی منفی به همراه دارد و اعدام دیگر رهبران گروه منافقین و یا اعضای دیگر گروه های مخالف رژیم پهلوی هیچ تاثیری در تبلیغات منفی علیه این رژیم نداشته و تمامی تلاش های بین المللی در قبال آزادی مسعود رجوی به نتیجه می رسد.
به این ترتیب این عنصر مشکوک ساختارهای امنیتی در ایران و اروپا، از چنگ اعدام رها می شود تا به عنوان فردی انقلابی در زندان باقی مانده و با نفوذ به جریان های انقلابی، نقش خود را به عنوان فردی سفاک و شرور، در دوران پس از انقلاب ایفا نماید.
مرده یا زنده؟
مسعود رجوی با سالهای خیانت به ملت و کشور ایران، اکنون یدر وضعیتی قرار گرفته که مرگ یا حیاتش در هالهای از ابهام است. وی نیز به مانند اغلب رهبران گروه های تروریستی، باید بپذیرد که حتی قادر به اعلام مرگ خود نیز نیست.
وی از زمان حمله امریکا به عراق در سال 1382 مخفی شده و از آن زمان تاکنون در جمعی دیده نشده و تصویری از وی منتشر نشده است. گمانه زنی های بسیاری در خصوص مرگ و یا حیات وی صورت گرفته است.
به گزارش جماران[8]، در تیرماه 1402، مهدی احمدزاده، کارشناس امور امنیتی و بین الملل، مرگ مسعود رجوی را تایید کرد و گفت: او چند سال قبل مرده است. در حالی که طی سالهای اخیر خبرهای ضد و نقیضی از مرگ مسعود رجوی سر کرده گروه تروریستی سازمان منافقین منتشر شده بود، مهدی احمد زاده، همزمان با سالروز جنایت انفجار حزب جمهوری اسلامی گفت: بر اساس آخرین یافتهها، او چند سال قبل مرده است و هماکنون در گورستانی در پاریس مدفون است.
به گزارش ایسنا در سال 1402، مسعود خدابنده[9]، از اعضای سابق منافقین هم در خصوص این موضوع عنوان داشت، مسعود رجوی خریت زیاد کرده و فکر میکند که خیلی زرنگ است. احتمالا میخواسته حرفی بزند ولی عربستان او را جایی نگه داشته است زیرا ضرر او بیشتر از سودش است. من صدردصد نمیتوانم بگویم او مرده ولی بدترین اتفاق برای او این است که زنده بیرون بیاید.
به گزارش سایت دنیای اقتصاد در آذرماه 1401، ابراهیم خدابنده، از اعضای سابق گروه تروریستی منافقین، گفت: واقعیت این است که تاریخ مصرف رجوی تمام شده و مرده و زنده بودن او تفاوت چندانی ندارد. اما از روی برخی شواهد میتوان به زنده بودن او پی برد و به گمان من او هنوز زنده است.
احمدرضا کریمی[10]، عضو سابق گروه تروریستی منافقین، در نشستی با محمد عطریانفر در پایان سال 1398 و به نقل از کتاب سال «سازندگی» در نوروز ۱۳۹۹ نیز مرگ مسعود رجوی را تایید میکند اما محل دفن را نه پاریس که سوییس ذکر میکند. وی میگوید:«زمانی که آمریکاییها مجاهدین را به اردن بردند فردی به نام ناصر رضوی از طرف جمهوری اسلامی با نام دیپلماتیک کاردار اول ایران وارد اردن میشود. ایشان اطلاع پیدا میکند که رجوی سرطان دارد. همچنین اطلاع پیدا میکند بخشی از سلاحهای شیمیایی صدام در عراق در اردوگاه مجاهدین بوده و آنها در قبال حفاظت زیر نظر آمریکاییها تمام سلاحهای شیمیایی صدام را از مخفی گاه تحویل میدهند. از همین زمان مسعود رجوی مراحل درمان خود را آغاز میکند تا این که آمریکاییها ۶ سال پیش اطلاع میدهند برای ادامه درمان به سوییس رفته و دیگر در اختیار ما نیست… در این حال همزمان سه سوژه کشف شد: کشمیری در آلمان، کلاهی در هلند و محل اختفای مسعود رجوی در اطراف لوزان و دو سال قبل هم فاش شده از دنیا رفته و چند ماه بعد هم آن فرد عرب (ترکی فیصل) خبر مرگ او را داد. پس از بیماری ۱۷ سال زنده بود ولی به شدت بیمار و پیر شده بود. احتمالا در همان سوییس دفن شده و اعلام رسمی را گذاشتهاند برای اجلاسی که قرار است در ایتالیا بگیرند
در سال ۱۳۹۵ رییس پیشین سازمان اطلاعات عربستان، ترکی الفیصل، در نشست سالانه منافقین در پاریس شرکت کرد (همان نشستی که امسال اجازه نیافتند برپا کنند) و او طی سخنان خود دو بار از تعبیر “مرحوم رجوی” استفاده کرد که به منزله تایید خبر مرگ رجوی بود.
جمعبندی
مرگ و یا حیات مسعود رجوی قابل اثبات نیست. اعضای گروه تروریستی منافقین در مقابله با پرسش از وی به سکوتی مرگبار فرو می روند و به گونهای رفتار می کنند که اگر از آن ها در خصوص مرگ خدا سوالی بپرسیم، جوابی برای آن دارند ولی در مورد مرگ یا حیات مسعود رجوی هیچ پاسخ و واکنشی نباید داشته باشند.
البته، وی نیز همانند اغلب رهبران گروه های تروریستی تاریخ مصرفی داشته و هر زمانی که صاحبان تصمیم در عرصه منطقهای و بین المللی به این نتیجه برسند که از اعلام مرگ وی بیشتر از اعلام حیاتش سود میبرند، میمیرد. وی نیز همانند بن لادن و ابوبکر البغدادی، به نامی در یک خبر تبدیل خواهد شد و پس از آن نیز تنها از وی خاطرهای از جنایتهای بیشمار باقی می ماند.
در این میان، آنچه بیش از فهم حیات و ممات وی اهمیت دارد، شناخت ریشههای قدرتیابیاش است. از حوادث تاریخی به خوبی معلوم میگردد که وی عنصری وابسته به ساواک و نفوذی در جریان انقلاب بوده و پس از انقلاب اسلامی در ایران نیز با همان ارتباطات، به جنایتهای خود ادامه داد.
مسعود رجوی، چه مرده و چه زنده، عنصری وابسته به ساختارهای امنیتی نظام سلطه بوده و همانند دیگر رهبران گروههای تروریستی وابسته به نظام سلطه جهانی، امکانی برای محاکمهاش در دادگاهی صالحه وجود ندارد. اما شناخت ریشههای وابستگیاش به نظام سلطه جهانی میتواند، اذهان آسیبپذیر، بخصوص نوجوانان و جوانان، را در برابر فریبهایش ایمن سازد.
منابع
[1] https://www.mashreghnews.ir/news/1512927/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A7%D8%B9%D8%B6%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%DA%A9-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D9%85%D9%87-%D9%85%DB%8C-%DA%A9%D9%86%D8%AF-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C
[2] https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF_%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C
[3] https://www.farsnews.ir/news/14020205000054/%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%AE%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%A7%D9%87%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%B4%D8%AF
[4] https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-62/3574775-%D8%B9%D8%B6%D9%88-%D8%AC%D8%AF%D8%A7-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%DA%A9-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%DA%A9%D9%87-%DB%8C%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%B1%DA%86%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%AD%D8%B1%D9%81-%D9%85%DB%8C-%D8%B2%D8%AF
[5] https://news.mojahedin.org/i/news/137343
[6] https://iranhistory.net/mirfendereski0/
[7] https://leader.mojahedin.org/p/massoud-rajavi
[8] https://donya-e-eqtesad.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86-62/3980465-%D9%85%D8%B1%DA%AF-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%AA%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%AF-%D8%B4%D8%AF-%D8%A7%D9%88-%DA%A9%D8%AC%D8%A7-%D8%AF%D9%81%D9%86-%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B3%D8%AA
[9] https://www.namehnews.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%DA%AF%D9%88%DA%AF%D9%84-%D9%86%DB%8C%D9%88%D8%B2-66/682319-%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7%DA%AF%D8%B1%DB%8C-%D9%85%D9%87%D9%85-%D8%B9%D8%B6%D9%88-%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%81%D9%82%DB%8C%D9%86-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C
[10] https://fararu.com/fa/news/646001/%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%B1%D8%AC%D9%88%DB%8C-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%87-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%B3-%DB%8C%D8%A7-%D8%B3%D9%88%DB%8C%DB%8C%D8%B3