صفحه دوم امی گودمن: و همانگونه که جنگ شروع شد به پایان رسید، چطور می توانی از آن دفاع کنی، زمانی که با دیگر همکارانت صحبت می کنی، اگر هنوز به آن کار ادامه میدادی و دیگر سربازان؟ در رسانه ها، سربازان می گویند که اگر ما اکنون از افغانستان خارج می شویم پس چرا این کار را کردیم؟ آن ها می پرسند، ما این کار را برای چه انجام دادیم؟
کریستوفر آرون: این سوالی جالب است. من این سوال را از سال 2006 پرسیدم و پس از آن نیز در سال 2008 تا 2009 به افغانستان بازگشتم. با چشمان خودم اتلاف منابع و تلفات منابع انسانی در هر دو طرف را دیدم و همچنین تلفات سربازانی که با آنها کار می کردم و به شدت از استرس پس از حادثه رنج می بردند. در سال 2006 در منطقه ای حضور داشتم که در سال 2009 آن را از دست داده بودیم. از خودم پرسیدم ما نمی توانیم به عقب برگردیم و در آن پایگاه که قبلا تحت کنترل ما بود. در تمام این مدت ما چه کار می کردیم؟
دیگرانی هم هستند. من تنها کسی نیستم که در مورد این موضوع صحبت کرده است. براندون بریانت، سیان وستمورلند، لیسا لینگ و البته دانیل هیل که یک یا دو ماه پیش زندانی شد.
امی گودمن: برای افشای اطلاعات در خصوص برنامه پهپادی
کریستوفر آرون: درست است. درست است. یک یا دو بخش وجود دارد که محرمانه است. مواردی که من در خصوص آن بسیار مراقب هستم. البته میدانی که آنها وی را به جاسوسی متهم کردند.
در نهایت، در خصوص این سوال که ما چرا در آن جا بودیم؟، قادر به پاسخگویی نیستم. به عنوان یک فرد 29 ساله در سال 2009. برایم واضح بود که در جنگ خود ناکام بودیم و نمی توانم باور کنم که فرماندهان ارشد نظامی و سیاستمداران قادر به رویت آنچه من می دیدم نبودند. بنابراین، زمانی که با آن واقعیت ها روبرو شدیم، هر فرد متفکری باید بپرسد که، آیا سیاستی وجود نداشت که ما را به دلیل و یا دلایلی در وضعیت جنگی نگه دارد؟
امی گودمن: آیا فکر می کنی استرس پس از حادثه، و اینکه در ابتدای گفتگو از عذرخواهی صحبت کردی، مرتبط با تجارب وحشتناکی است که پس از آن روبرو بودی؟
کریستوفر آرون: برای من همینطور است، و نه تنها برای من، برای بسیاری از افرادی که من با آن ها از طریق برنامه های بازپروری در ارتباط هستم نیز همینگونه هستند. و بازهم باید بگویم که از نظر فنی من کهنه سرباز نیستم. من کارمند وزارت دفاع بودم . اما به هر حال، با برخی از افرادی که به همین طریق آسیب دیده اند در ارتباط هستم. این نوع متفاوتی از استرس پس از حادثه است. هیچ راهی وجود ندارد که بتواند میان آنچه من تجربه کردم و کسانی که مرگ برادران خود را در عملیات نظامی دیده و جلوی چشمانشان منفجر شده و یا حواس و اعضای خود را از دست داده، وجود ندارد. من نمی خواهم تجارب خود را مقایسه کنم. اما همزمان، ما چیزی را تجربه کردیم.
شما با واقعیت های میدان از طریق صفحه ویدئویی روبرو می شوید و آن چیزی نیست که در رسانه های اصلی گزارش شده و یا مقامات ارشد نظامی به ما می گویند. پس از شنیدن اینکه می گویند در حال بردن این جنگ هستیم، شما دچار حس عمیقی از تاسف می شوید.
امی گودمن: ایال، می توانی در خصوص چرایی انتخاب کریس، یکی از اپراتورهای پهپادهای سیا، برای کتاب خود مطلبی بیان کنی؟ و در کتابت می گویی حقیقت این است که برنامه پهپادی تنها به نفع منافع شرکت های نظامی نبوده است. برایمان بگو که این جنگ به نفع چه کسانی بوده است؟.
ایال پرس: خیلی خب، فکر می کنم عذرخواهی کریس به جا بود. وی نه تنها از سوی خودش که به عنوان بخشی از جامعه ای که جنگیدن به این شیوه را انتخاب کرده عذرخواهی کرد. به همین دلیل بود که بر وی و دیگر افراد در برنامه پهپادی تمرکز کردم.
پس از عراق و افغانستان، و انجام حملات زمینی، امریکا فرسوده شد، و از توهم خارج شده و با هزینه های ناخواسته تلفات انسانی و غیرانسانی روبرو شد. و چه اتفاقی افتاد؟ بله، تحت دولت اوباما اول، و پس از آن تحت دولت ترامپ، پهپادها و جنگیدن از فاصله دور شروع شد که بدون هر خطر فیزیکی در میان سربازان بود. اتخاذ این رویکرد جنگی، همان حق را برای هدف قرار دادن و کشتن انسان ها حتی در کشورهایی که ما از نظر رسمی در جنگ نیستیم می داد و البته این اقدامات در سایه انجام می شود و از نظرها پنهان هستند.
موضوع اساسی کتابم این است که آن اقدامات نه تنها اقدام نظامیان و افرادی مانند کریس آرون در برنامه پهپادی که نتیجه اقدامات ما است. اثرات قانونی و اخلاقی آنها بر گردن ما است.
صفحه سوم در ابتدای برنامه پهپادی، حرف های بسیاری شنیده می شد که این اقدامات مانند از بین بردن حشرات و بازی ویدئویی است اما پس از آن زمانی که تحقیقاتم را شروع کردم و همچنین بر اساس یافته های تحقیقات ارتش، شاهد نرخ های بالای تحلیلگران و اپراتورهای پهپادهایی بودم که از آن برنامه پهپادی خارج شده بودند و یا از نظر جسمی و روانی فرسوده شده اند. چرا؟ چرا؟ به این دلیل نیست که آن ها از بمب های کنار جاده ای فرار کرده اند، همانند جراحت ها و استرس های پس از حادثه که سربازان دارند. بلکه به این دلیل است که آن ها هر روزه و در هر شیفتی شاهد بروز خشونت بر روی صفحات مانیتور هستند، یعنی از راه دور و در برخی موارد آن ها خود را مسئول مواردی می دانند که اشتباهی در آنها رخ داده، یعنی حملاتی که رخ داده و آنها مطمئن نیستند چه کسانی را مورد هدف قرار داده اند.
و این گزاره یعنی “جراحت اخلاقی” به وفور مشاهده شد، نه تنها در آنچه من مطالعه می کردم بلکه زمانی که در واقع از پایگاه ها بازدید کرده و با روانشناسان در آن پایگاه ها صحبت می کردم. فکر می کنم که جراحت اخلاقی، دوباره، نه فقط به افرادی که آن را تجربه کرده و شاهد رخدادها بوده اند بلکه بر تمامی ما ناظر است یعنی جامعه ای که تصمیم گرفته که این یکی از راههای ادامه یافتن جنگ هایمان می باشد.
امی گودمن: و در انتها و خیلی سریع می پرسم. کریس آیا تو آنچه را که دیگران “جنگجوی شاسی به دست” می خوانند بودی؟ و آیا شیوه برخورد با این جنگجویان شاسی به دست و یا اپراتورهای پهپادها با سربازان در میدان نبرد متفاوت بود؟
کریستوفر آرون: من اپراتور شاسی به دست نبودم. ما با آنها به صورت مستقیم در ارتباط بودیم. منابع اطلاعاتی گسترده ای دور هم جمع می شوند تا در نهایت تصمیم گرفته شود که آیا حمله ای اتفاق بیفتد، موشکی از پهپاد شلیک شود و یا سربازها وارد معرکه شوند. بنابراین جایگاه من در آن زنجیره تحلیلگری اطلاعات بود. ما اساسا ارزیابی های خامی در مورد آنچه که در میدان اتفاق می افتاد ارائه می دادیم. ما از پهپادها، میدان را نظارت می کردیم و رهبران نظامی می آمدند و از ما می پرسیدند که آیا مثلا در یک ساختمان زنان و کودکان هستند و بر اساس پاسخی که می دادیم اقدام می کردند و در برخی موارد پس از یک دقیقه مشاهده می کردیم که نوری قوی در صفحه ظاهر شد و پس از آن جنازه هایی بودند که بیرون آورده می شدند. بنابراین من اپراتور شاسی به دست نبودم اما مسئول اطلاعاتی بودم که بر اساس آن ها، اپراتورهای شاسی به دست اقدام می کردند.
امی گودمن: خیلی ممنون کریس، تحلیلگر اطلاعات سابق سیا برای برنامه پهپادی، که امروز با ما بودی.