فارسی   English   عربي    
اخبارویژه

تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با گروه تروریستی منافقین: تقی شهرام

انجمن دفاع از قربانیان تروریسم – سایت انتخاب، در سلسله گزارش هایی به بخش هایی از کتاب رعد در آسمان بی ابر: تاریخ شفاهی مبارزه امنیتی با گروه تروریستی منافقین، پرداخته که توسط نشر ایران در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است.

این کتاب مجموعه مصاحبه‌های محمد حسن روزی طلب و محمد محبوبی با جمعی از مسئولین امنیتی دهه شصت در رابطه با برخورد‌های امنیتی با سازمان مجاهدین خلق است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این گفتگو‌ها را برای علاقه‌مندان منتشر خواهد کرد. به دلیل ملاحظات امنیتی، نام مصاحبه شونده‌ها ذکر نشده و تنها عنوان آن‌ها در متن آمده است.

آنچه در ادامه می آید بخش چهارم از این سلسله گزارش ها است. که گفتگویی با قائم مقام بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه در دهه شصت است.

-قبل از این که شما در بخش التقاط واحد اطلاعات سپاه مشغول شوید و روی مجاهدین خلق کار کنید چه پرونده‌هایی را دنبال می‌کردید؟

من قبل از آن که روی مجاهدین خلق کار کنم روی ساواک کار می‌کردم؛ مثلاً روی «تهرانی» و «آرش» و «احمدرضا کریمی» آن موقع هنوز بخش‌های راست و چپ و التقاط و واحد اطلاعات سپاه تشکیل نشده بود. اوایل پیروزی انقلاب بود که حاج آقای عسگراولادی که با ما رابطه‌ی نزدیکی داشت تشخیص داد که ما باید وارد کار‌های اطلاعاتی بشویم. الان کار‌های اطلاعاتی خیلی مقدس است، ولی آن موقع کار ساواک بود. لذا ما رد کردیم و گفتیم: «با حفظ احترامتان ما وارد این کار نمی‌شویم. » گفت:نه توانمندی شما خوب است گفتم توان کار‌های دیگری را هم دارم. در جلسه‌ی دیگری ایشان گفت: «ساواکی‌ها می‌خواهند این انقلاب را به هم بزنند و دارند توطئه می‌کنند و الان خطر بزرگی هستند. من منظورم این هست که شما بیایید و با این ساواکی‌ها مقابله کنید و علیه آن‌ها کار کنید.»

آن موقع حتی گروه‌های چپی هم گروه‌های محبوب و موجه و مبارزی بودند و هرکسی حاضر نبود روی آن‌ها کار‌های امنیتی و اطلاعاتی بکند همه با هم دوست بودند. توی دانشگاه معلوم بود که خط کشی وجود دارد ولی همه کنار هم بودند؛ مثلاً این جا روزنامه‌ی «مجاهد» فروخته می‌شد کنارش جیغ و داد فروخته می‌شد، کنارش «نهضت‌های زنان مسلمان» بود، کنارش «پیکار» بود همه کنار هم بودند و هنوز به فاز قهرآمیز نرسیده بودند لذا وقتی گفتند می‌خواهند علیه ساواک کار کنند، گفتم باشد می‌آیم. کارم را علیه ساواک و پرونده‌هایی نظیر تهرانی و آرش شروع کردم.

-هنوز اعدام نشده بودند؟

نه، ما از همان اول وارد کار شدیم. پرونده این دو نفر زود تعیین تکلیف شد. بعدش به ما گفتند حالا بیایید با این دستگیر شده کار کنید که همان احمدرضا کریمی بود. گفتند تو مگر راضی نیستی با ساواکی‌ها کار کنی؟ این هم با ساواک همکاری داشت. خود من هم می‌دانستم او چه ضرباتی به مجاهدین‌زده بود انگیزه پیدا کردم. احمدرضا کریمی دستگیر شده بود، منتهی چون می‌دانستم از روی چهره تشخیص می‌دهد و آدم بسیار دقیقی است به آقای لاجوردی گفتم که من با او رودر رو صحبت نمی‌کنم؛ همین که بازجویی‌اش کردید، برگه‌ها را بیاورید من می‌خوانم و توضیح می‌نویسم که از او بپرسید. کار شاقی بود ولی قبول کردم در این موقع ما در دادستانی بودیم و سپاه نبود. ما می‌رفتیم آن جا، یادداشت می‌نوشتیم آقای لاجوردی می‌رفت و مطالب را به آن‌ها می‌داد.

بعد از آن بالاخره فضا جلوتر رفت یک بار من جرأت کردم و درباره‌ی قضایای مجید شریف واقفی با تقی شهرام صحبت کردم تقی شهرام تازه دستگیر شده بود. شهرام تا من را دید گفت: ا پس تو برادری هستی که یادداشت‌ها را می‌نویسد! بعد خندید و گفت: من همه‌اش دارم می‌گردم کدام زندانی ای بوده که با این دستخط این توضیحات را برای ما می‌نویسد. ما آمدیم و روی پرونده‌ی تقی شهرام کار کردیم. لحظات آخر دادگاه تقی شهرام بود شهرام وکیل گرفته بود که با خانواده‌اش سه تا رکن می‌شدند. اگر این سه تا رکن با هم هماهنگ می‌شدند خیلی به ما ضربه می‌زدند. تقی شهرام با من خیلی خوب بود یک بار به من گفت: تو این قدر آدم خوب و مخلصی هستی که اگر تمام کتاب‌های شهید مطهری را بخوانی مثل من می‌شوی! من هم راه تو را رفتم. به او گفتم: باشد، من می‌خوانم ببینم چه می‌شود واقعاً هم همین طور به ما نگاه می‌کرد.

فکر می‌کرد ما خیلی اخلاص داریم و ما را از دستگاه‌های اطلاعاتی بری می‌دانست. در دادگاه اول خانواده و خواهرش با من تماس گرفتند هادی اسماعیل‌زاده و رضا متین نژاد هم وکیلش بود. این‌ها تصمیم داشتند دادگاه را تحریم کنند. من آمدم به تقی شهرام گفتم ناهماهنگی بین شما بد است. می‌دانست که خواهرش و وکیل و بقیه تصمیم به تحریم گرفته‌اند پیام‌هایی هم با هم رد و بدل کرده بودند. گفتم ولی تصمیم قطعی این شده که بیایند و اگر تو نباشی برای آن‌ها سرافکندگی است و معلوم می‌شود شما یکپارچه نیستید خلاصه او را برداشتیم و به دادگاه آوردیم. جلسه‌ی دوم به خانواده‌اش گفتیم که تقی شهرام در جلسه‌ی اول بود، شما هم بیایید خوب است. او هم گفته بود خانواده‌ام بیایند یا نیایند من نمی‌آیم و این ناهماهنگی و ناهمگونی بینشان ایجاد شد. البته من معتقد بودم از او می‌شد اطلاعات خیلی زیادی گرفت.

-چرا تقی شهرام را اعدام کردند؟

حکم اعدامش آمده بود. او واقعاً روی موضع خلقی خودش مانده بود و هیچ بریدگی در او دیده نشده بود. موقع اعدامش هم شعار زنده باد خلق و مانند آن می‌داد؛ ولی او خیلی می‌توانست اطلاعات بدهد و داشت می‌ داد. در عین حال که با ما نبود، با منافقین شدیداً دشمن بود مثلاً می‌گفت فکر نکنید مجید شریف واقفی را که کشتیم تحفه‌ای بود؛ یک آدمی بود مثل مسعود رجوی من اگر تو را داشتم، مسئول سی جفت از آدم‌هایی مثل این‌ها می‌کردم این‌ها چیزی نبودند، دانشجو‌های بچه‌ای بودند.

او حتی از مشکلات اخلاقی شریف واقفی می‌گفت و برایم یکی یکی مستند می‌کرد. خیلی هم آدم زرنگی بود ما آن موقع یک ضبط صوت را زیر چادر خواهر شریف واقفی گذاشتیم که در مکالمات از او اطلاعات بگیرد. شهرام همان دقیقه‌ی اول فهمید و گفت: چرا این طوری می‌کنید؟ من که خودم دارم مسائل را می‌گویم!

-رجوی و سران مجاهدین می‌خواستند تقی شهرام زودتر اعدام بشود؟

من فکر می‌کنم در جریان سازمان منافقین یک عده‌ای به نفع‌شان بود که او زودتر اعدام بشود، ولی یک عده از بچه‌های سپاه – مثل ما که او را برای اعدام ندادیم. بودند که می‌توانستند علیه منافقین از او اطلاعات بگیرند خود شهرام آدم خبیثی بود ولی سازمان منافقین را خوب می‌شناخت.

-خاطرتان هست چرا پیکار نخستین گروهی بود که ضربه خورد؟

پیکار رأسی داشت که تقی شهرام بود تقی شهرام قبل از قضایای ۷ تیر و همراه با ساواکی‌ها، احمدرضا کریمی تهرانی …. توسط انقلابیون شناسایی و دستگیر شد. پنج شش ماهی با او تبادل اطلاعات می‌کردند موقعی که تقی شهرام در اوین بود، کسانی به ملاقاتش می‌آمدند و با او مرتبط می‌شدند و آن‌ها هم از لحاظ اطلاعاتی سوژه بودند.

-مثلاً چه کسانی؟

هر کسی که می‌آمد، برای ما سوژه بود الان بعد از سه دهه اسم نمی‌توانم به شما بگویم.

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا