محمدرضا مبین، از رهاشدگان از چنگال گروه تروریستی منافقین در سایت انجمن نجات، در نوشته ای به بخشی از مناسبات در گروه تروریستی منافقین می پردازد. بخشی که مربوط به شیوه برخورد مسعود رجوی با اعضایش است. از نظر مبین، وی خود را خدای این گروه تروریستی معرفی می کرد و با سرکوب عقاید دیگران، موجبات بدبختی اعضا در این گروه تروریستی شد.
البته باید در نظر داشت که تنها مشکل این گروه تروریستی، ذات مزدوری و وطن فروشی آن است و نمی توان تنها یک نفر از این گروه تروریستی را وطن فروش معرفی نمود. اما خواندن این مطلب نشان می دهد که اعضای گروه تروریستی منافقین، ذات نفاق این گروه را در زندگی روزمره خود جاری ساخته و در زمانی که در این گروه قرار دارند، با اطاعت بی چون و چرا از رهبران وطن فروش خود، موجبات آسیب های بسیاری بر مردم ایران می شوند. اما زمانی که خود را خارج از این مناسبات می بینند، می توانند آن نفاق را شناسایی و با آن مبارزه کنند.
خواندن این نوشته از محمدرضا مبین از این جهت حائز اهمیت است. در مطلب وی می خوانیم:
مسعود رجوی، شخصیت داستان ما، عقاید منحصر به فردی داشته و همیشه بدان اصرار ورزیده است و هرگز هیچ نظر دیگری را به رسمیت نشناخته است، او بعد از شکست استراتژیک خود در عملیات فروغ (عملیات مرصاد)، می گفت:
” شما نه در تنگه چهارزبر، بلکه در تنگه هوای نفسانی خود گیر کرده بودید! ”
او هرگز قبول نکرد که اعضای سازمان و ارتش اش، در تنگه عقاید منحط و بسته او گرفتار شدند و همه چیز اعضاء ، تنها داشته آنها در این جنگ نامشروع بکار گرفته شده بود.
مسعود، این قطب وطن فروش، همیشه در تمام صحنه ها، افکار پوسیده خود را بر هر نظری ارجح شمرد و این تنها علت تمام شکست ها بود. او هرگز قبول نکرد که از فنون نظامی هیچ نمی داند و صدها و هزاران انسان ناآگاه و البته صادق را به کشتن داد.
او همواره با مشت آهنین، جواب تمام انتقادات و مخالفت ها را داد، او اگر چه شاید هرگز بر زبان نمی آورد اما همه را ، عده ای انسان های ناآگاه و بی خبر می شمرد که هیچ نمی دانند. مسعود عمیقا معتقد بود:
” من خدای شما هستم و اگر کسی از فرامین خدا تخطی کند ، مستوجب شدیدترین مجازات ها است و باید مجازات شود.”
در این مناسبات بدون هیچ رای گیری و رفراندمی ، متاهل ها را مجرد کرد و مجردها از حق ازدواج محروم شدند. از زور و اجبار در سازمان همین بس که اعضای سازمان باید با یک ایدئولوژی زندگی می کردند که هیچ حق تغییری در آن متصور نبود. همگان می دانند که زندانی کردن یک میل ، باعث ولع آن می شود و قطعا راهی برای رهائی از آن پیدا خواهد کرد، در مناسبات بر اساس افشاگری های کودک سربازان، برخی شب ها آنها با یک چاقو و کارد در زیر بالش خود می خوابیدند تا تعرضی به آنان نشود، این انقلاب در حالی بود که مسعود رجوی به اذعان و اعتراف مریم رجوی تبدیل شده بود به شوهر تمام زنان! در جلسه ای مسعود رجوی خطبه عقد خود با تک تک زنان را می خواند و همه زنان باید می گفتند : بله …
هژمونی زنان نیز، فرمی بیش نبود و برای جلوگیری از کودتای مردان بود. ما همه باید در جلسات اعتراف غسل هفتگی به گناهان جنسی خود اعتراف می کردیم الا مسعود و او تنها داماد انقلاب ایدئولوژیک بود.
دلیل اصلی بیشتر جداشدگان برای خروج ، همین عقاید فرقه ای مسعود رجوی بود، مسخره بازی ای به نام انقلاب ایدئولوژیک. امروز هم بتی از مسعود رجوی ساختند.
محمدرضا مبین در ادامه نوشت، یک ایدئولوژی مخرب، می تواند همه چیز را به آتش بکشد. بعد از دستگیری مریم رجوی در پاریس و در تاریخ 27 خرداد ، تمام قدرت این فرقه را به رخ کشید. مسعود رجوی گفت چاره کار در خودسوزی اعضای سازمان بخاطر مریم است، اثر این دستورات سادیسمی ذهن مسعود، این بود که علی ملک، مرضیه باباخانی و نداحسنی در اثر خودسوزی ها جان باختند و دهها نفر دیگر بشدت سوختند. واقعیت این است که آرمان های غلط انسان ها و انسانیت را نابود می کند و به آتش می کشد.
عقاید مسعود، تا کنون جان صدها انسان بیگناه را گرفته است و باز هم این افکار مخرب، در حال قربانی گرفتن هستند. تا این فرقه نفس می کشد، سوختن ها و سوخته شدن ها ادامه خواهد داشت.
برای رهایی از چنگال این دیو، فقط با اراده ی همان انسان ها باید به مبارزه برخاست، برقراری صلح با انسان هاست، صلح برای زندگی است و فلسفه وجودی انجمن نجات نیز ، برای نجات همین قربانیان است.